آزاد نویسی
سرگشته حیرانم ساقی تو آزاد کن ، الکی یه چیزی میگم امروز بعد از یکی دو ماهی که هر روز صبح زود بیدار میشدم جایی مهمان بودم و نشد بیدار بشم ولی همیشه دیوانگی هم عالمی داره از سرگشتگی و حیران بودن تا انتظار برای آزاد شدن همش یه داستان کی به من گفت که کجا برم اصلاً برای چی دارم صحبت میکنم دیوار اینجا گلیه و منم چشمام فقط دیوار را میبینه آسمانش آبیه ولی یرده ، بماند من که راضی شدم و به سرگشتگی تن دادم درست مثل اینکه دروغ ها را باور کزدم خستگی ها را جبران میکنم و برای خودم کلوچه درست میکنم 🤧 بماند دستهام می لرزه دندانم درد میکنه و چشمام سو سو میکنه گردنم شکسته و دیوار اینجا ترک برداشته راستی قوم ترک از کدوم شهر می نشینند راشتی قوم های زیادی داریم و لی یک چیز مهمه و آنکه همه ایرانی هستیم و برای وطنمون جون میدیم درست روی یک پتوی پشمالوییدراز کشیدم خخخخخ هواهم سرده و با گوشی تایپ کردن خوش نیست صدایچریک چریک لپ تاپ یه چیزی دیگه است راستی واژه چریک هم جالبه!