راز زمان این است: زمان نیرویی است که آن اقدامات کوچک، تقریباً نامحسوس و ظاهراً ناچیز روزانه را به نتایج بزرگ و دور از انتظار تبدیل کند.
اقدامات روزانه مداوم و پایدار + زمان = کسب نتایج فراتر از انتظار
برگرفته از کتاب برتری خفیف از جف اولسون ترجمه نورا حاجی باشی.
.
خیلی باز خودم کنار آمدم به مسیر متداوم و ارزش دست پیدا کنم. از اینکه در هیاهوی دنیای کنونی، تنها با لحظات آنی خودم را وفق دادم، کمی عصبانی هستم و به روند درست برخواهم گشت. اینکه به زمان اعتکاد کنم و بر داشتههای خودم تکیه کنم و از رشد و بالندگی تواناییهایم بهره بگیرم.
کمی تعصب عمر و باور مسیری که انتخاب نمودهام و اینکه نمیتوانم با وجود عمر یکبار مصرف خودم، تجربههای زیادی کسب کنم کمی خندهدار و پشیمان کننده متصور هستم. میآموزم که پندار درست در مسیر خود داشته باشم و بر باورهایم تفکر نقادانه داشته و به مسیرم ادامه بدهم معجزه اتفاق خواهد افتاد.
1402.04.24
نداشتن علم یا بی توجهی به عقل و خرد؟ به نظرتون کدوم یکی از این دوتا گزینه منشأ جهل و نادانی ما شده است. یعنی چون علمش را نداریم، دچار جهل شدیم و یا استفاده نکردن از اندیشه و خرد ما را جاهل و نادان میکنه. چه عالمانی که باوجود سطح دانش و سوادشون ولی دچار جهالت هستند و چه افرادی که با علم اندکشون از خردمندی و عقلانیت برخودار هستند.
علم و سواد خوبه و لازمه رشد و پرورش ذهن و تمرین خودآگاهیه ولی تا زمانیکه از نعمت اندیشه بدرستی استفاده ننماییم و تنها جمع کننده اطلاعات باشیم، نمیتوانیم از داشتههای خودمون بدرستی بهرهمند بشویم. اگر کوه طلا هم داشته باشی، تا زمانیکه نتونی با خرد و اندیشه درستت ازش استفاده کنی، غیر از تباهی چیزی عایدت نمیشود. چه بسیار افرادی که با نداشتن به داشتنها میرسند و چه کسانی که با وجود فراوانی ولی نادانسته، نیستی را به ارمغان میآورند.
1402.04.20
من ارباب سرنوشت خویشم؛ من ناخدای روح خودم هستم. برگرفته از کتاب باشگاه چنج صبحیها از رابین شارما
یکبار هم نشد از خودم تعریف کنم و دائم به خودم غرولند میکنم، آخه مسبب این وضعیت کیه؟ چطوری شد که من تو این شرایط ماندگار شدم و نتونستم خودم را به اثبات برسونم، ولی کم کم دارم از دوستم راهنمایی میگیرم، دوست عزیزم "کتاب" و امروز کتاب باشگاه پنج صبحیها، نکات خیلی قشنگیه بهم یادآوری کرده و به من گقت: «مسبب شرایط امروزت، کسی نیست بغیر از خودت، تو ارباب سرنوشت و ناخدای روح خودت هستی.» این یکم منو مضطرب و هوشیار کرد و به این درک رسیدم که درونم را اصلاح و باورهایم را تغییر بدهم، روحم را آزاد کنم و با دنیای اطرافم آشتی کنم، فکر و ذهن و قلبم را به چالش بکشونم و با تدبیر آنها را بهم نزدیک کنم. من ارباب سرنوشت خویشم و من ناخدای روح خودم هستم، من هستم که باورهایم را شکل دادم، اگر این باورها نادرسته مشکل از خودم بوده و اگر شرایط امروزم قابل قبول نیست، تنها به خودم برمیگردد و من بودم که خواستم اینجوری بشه؛ من ارباب سرنوشت خویشم و من ناخدای روح خود هستم.
1402.04.14 ساعت 05:11
آرزو داشتم روزی مثل کرم شبتاب بدرخشم و بتونم توی تاریکی، راهم را پیدا کنم و دزدکی بدون اینکه کسی بفهمه، شبها کتاب بخونم، وای چی میشد اگه چراغی درونم باشه و بتونم چیزهایی را که مردم گم کردند پیدا کنم، هییی! و این چه آرزوی قشنگیه، کاشکی میتونستم. ولی اگه تو روز روشن باشم آنموقع که خیلی ضایع است، خُب یاد میگیریم که چه موقعی روشن باشم و چه موقعی نور ندهم؛ ولی حالا که مثل کرم شبتاب نیستم، چیکار کنم؟ دو دوتا چهارتا، یکی بود یکی نبود، خروس محله صدا میکنه ول کن بابا داری برای خودت شعر میگیا!!!
آرزو که عیب نیست، میتونی توی ذهنت هرچی میخوای آرزو کنی، مهم اینه که با آرزوت، دنیات را بسازی و از آن لذت ببری، راضی باشی و فرصتهات را از دست ندهی، اینکه بهت بخندند ولی باور داشته باشی خودت به خودت نخندی.
آرزو میکنم دنیایی که برای خودتون میخواهید جای همه باشه و تک تنها توی دنیات زندگی نکنی؛ اگه بتونی دنیای درونت را زیبا ترسیم کنی، مطمئن باش، میتونی دنیای بیرونت را هم به زیبایی دنیای درونت کنی.
آرزو دارم روزی مثل کرم شبتاب بدرخشم و بتونم راهم را توی تاریکی پیدا کنم و چیزهایی را که مردم گم میکنند براشون پیدا کنم.
1402.04.11 یک شنبه ساعت 05:11 صبح
آزادی یعنی رهایی از ترس، رهایی از آنچه که انسان را از موفقیت و رسیدن به خواستههایش جلوگیری میکند؛ آزادی برای ما انسانها معنای متفاوتی میکنه، یکی آزادی را راهایی از بند و زندان معنی میکنه و یکی آزادی را بمعنای رهایی از خواستههای جمعی در نظر میگیره، مهم اینه که برای بدست آوردن آزادی، چه چیزی را خواهان باشیم و چه چیزی را نخواهیم داشته باشیم. آزادی نفس، عقیده، احساس، سرمایه، محیط و زندگی، عقیده و منش رفتاری و هزاران موضوع دیگر که اگر بخواهیم عنوان کنیم از وقت و نوشته این وبلاگ خارج است.
آزادی از نظر من، یعنی رهایی از بند عقاید و افکار نادرست و رسیدن به حد اعتدال آگاهی؛ اینکه با کتاب دوست باشی و ذهنت را به دنیای آگاهی بسپاری تا دنیای درونت را کشف کنی و بعد برای دنیای بیرون قابل تحسین باشی. به داشتههات افتخار کنی و از خدای خودت سپاس گذار باشی و به تک تک لحظهها و فرصتهایی که به تو داده بدرستی استفاده کنی، از مرگ نترسی و به آینده امید داشته باشی و برای تک تک لحظاتت برنامهریزی منسجمی داشته باشی، از گردونه زندگی چرایی را بگذاریی کنار و چیستی و چگونگی دنیای خودت را متحول کنی، ناداشتهها را توی یک پرونده خلاصه کنی و به داشتهها و خواستههای خودتت بدرستی جامع عمل بپوشونی.
آزادی رهایی از ترسی است که توی فکر و اذهان ما جای دادند و بهمون یاد دادند که همیشه گریزان و ترسان از رویاهایی که دوست داریم بهش برسیم باشیم، دورغ نگیم، چرا که آتش جهنم داره ولی هیچ وقت بهمون نگفتند که دورغ انصاف را ازت به دور میکنه، انگار همیشه باید یک بچه باقی بمونیم و بزرگ نشیم. برای رهایی از ترس بهتر بزرگ بشیم و دنیای خودمون را بسازیم.
1402.04.07
امام صادق (ع) : پسران نعمتند و دختران حسنه، و خداوند از نعمتها باطخواست میکند و برای حسنات پاداش میدهد. کتابخانه احادیث